سيناسينا، تا این لحظه: 14 سال و 10 ماه و 22 روز سن داره

کودکی آقا سینا

بدون شرح

چند تا عكس از گذشته  حدودا يك سالشه سينا:   لازم به ذكر است كه اين دفتر اولين دفتر نقاشي سينا بوده و من يادگاري براش نگه داشتم   ...
20 مهر 1390

لاک

سلام به همگی دیروز(١٨/٧/٩٠) آقا سینای ما در پی شاهکارهایی که جدیدآ پس از سکوتی چند انجام می دن خودش ناخنای دستشو لاک زده بود. من که کلی تعجب کردم. دیروز من از سرکار برگشتم و طبق معمول اندرون آشپزخانه جهت تهیه شام شبانه و البته ناهار روزانه فردا ... وقتی دیدم صداش نمی آد مطمئن بودم که حتما یه دسته گلی به آب داده  رفتم سراغش تو اتاق کنار میز توالت بود(جدیدا خودشو حسابی مشغول می کنه اونجا با رژ و مداد و کرم و عطر و...) بوی لاک همه جا رو پر کرده بود ترس وروم  داشت که حتما خالی کرده کف اتاق و رو تخت ولی هیچ اثری از لاک نبود حتی زیر تخت و میز هم دنبالش گشتم باخودم گفتم خدایا پس جی کار کرده این پسر   که د...
20 مهر 1390

آلبوم عکس

عکسهای سینا کوچولو به ترتیب از لحظه تولد. لحظه تولد: ده روزگی سینا کوچولو: دوماهگی:  سه ماهگی:     جهارماهگی: پنج ماهگی: وقتی مجبور شدیم برای خوابوندن سینا کوچولو ننو ببندیم ... (البته این ننو میراث خانوادگیه ها )  شش ماهگی: ماماجونش این لباسو براش دوخته و روز عاشورا تنش کرده . وقتی سینا غذا خور می شود (حالا بماند که چه مشکلاتی داشتیم با خوردنش ...) یازده ماهگی: سینا دیگه می تونست راه بره اینجا توی حیاط خونه کفش صدادار پاشه و داره جیک جیک راه می ره   مامان سینا رو گذاشته تو کالسکه و برده پارک بعد باباش اومده و  واسه اولین بار سر...
18 مهر 1390

سينا و دوستان

چندتا عكس از قبل سينا و دوستش نگين (گفته بودم اولين دوستش بود همسايه خونه قبليمون هرروز پيش هم بودن ...) سينا اينجا 11 ماههشه عكس تولد نگين اولين تولدي كه سينا رسما دعوت شده(سينا 14 ماهه بود) قاطي بجه ها خيلي بهش خوش گذشت واز اونجايي كه عاشق موزيك و آهنگ بود از اول تا آخر داشت واسه خودش ناناي مي كرد و تا موزيك قطع مي شد اشاره مي كرد به دستگاه كه بذار دوباره انقدر خسته شده بود كه تا اومد خونه خوابش برد  اينم چند تا عكس از سينا و بجه هاي عمه جونش خونه مادرجونيشون (ثنا و كيا كه همسن خوشه) چه آتيشي مي سوزونن اين دوتا فسقلي وقتي بهم مي رسن (خرداد ١٣٨٩)   ...
17 مهر 1390

بهانه گیری

در راستای بهانه هایی که جدیدا آقا سینا می گیرن : دیروز من از سرکار خسته و کوفته برگشتم خونه خاله پرستارش اومد درو وا کنه این آقا دوید اومد که من باید درو وا کنم منم  پشت در موندم که ایشون واکنه ولی وقتی در و باز کرد و رفتم تو راضی نشد تا اومدم بغلش کنم دوید و در رفت که من درو باز کنم.... خلاصه من برای جلب رضایت گل پسرمون سه بار رفتم از خونه بیرون پشت در موندم تا آقا درو به رومون باز کنه ولی بازم راضی نشد و به مدت یک ساعت شاید بیشتر می گفت من درو باز کنم حتی با کارای مختلف مشغولش می کردم بازی می کردیم ولی دوباره یادش می اومد و می گفت من درو باز کنم دیگه حسابی کلافه شده بودم این جریان ادامه داشت تا وقتی بردمش حمام و از ا...
17 مهر 1390

چي دهتي ...

سينا كوچولوي كنجكاو ما هر وقت که چیزی رو متوجه نشد مي پرسه كه " چي دهتي؟ " يعني چي گفتي؟ و بايد انقدر براش توضيح بديم تا قانع بشه حالا باباش كه خيلي خوشش اومده از چي دهتن سينا  هی بهش مي گه سينا "چي دهتي؟" و سينا هم جواب مي ده "چيزي ندهتم" خلاصه فعلا يه مدته كه پدر و پسر دائم سوال و جواب دارن باهم. حالا اينو داشته باش .... 1- ديشب سر شام بوديم يهو بابا پرسيد سينا چي دهتي؟ و اون خيلي جدي جواب داد الان وقت چي دهتي نيست وقت شامه !!!! 2- شب قبلش سينا يه چيزي گفت و من كه متوجه نشدم ازش پرسيدم چي دهتي سينا؟ ولي اون بهم گفت تو نگو چي دهتي هرچي بابا مي گه تو نگو يه وجب بچه ببينيد چطوري جواب ما رو مي ده ازش مي پرسيم عزيزدل ماما...
16 مهر 1390

دست کوچولو پا کوچولو

این دو تا عکسی که می بینید دست و پای سینا کوچولو که بعد از تولدش تونسیتم حکش کنیم می خوام وقتی واسه خودش مردی شد اندازه دست و پاهاشو داشته باشه ببینه چقد کوچولو بوده الهی .. حالا بماند که من و خاله و مامان جونی سینا با چه مکافاتی موفق به خلق این اثر هنری شدیم  (دستش خیلی سخت تر بود آخه نی نی ها همش مشت می کنن دستاشونو و خیلی زورشون زیاده دو نفری نمی تونسیتم دستشو باز نگه داریم)   ...
9 مهر 1390

قیچی

سینا کوچولو جدیدا یاد گرفته با قیچی کار کنه البته به طرز خاصی دست می گیره خیلی با دقت و حوصله (انگار که داره کار مهمی انجام می ده) قیچی رو می گیره دستش و کاغذ و ریز ریز می کنه و سعی می کنه اونو به ذرات تشکیل دهندش تجزیه کنه ... ایننم چند تا عکس از ایشون در حین کار درضمن الان چون ایشون سخت مشغول کار با قیجی هستند من تونستم بیام و این پستو بذارم وای اومد فعلا... ...
3 مهر 1390

سرماخوردگی

 آقا سینای ما دو سه شبیه که چون سرما خورده خوب نمی خوابه ... الهی فداش شم شبا بیدار می شه و یه ریز گریه می کنه هرکاریش هم می کنیم گریه و جیغش بیشتر می شه آخرش کار "بابا یخادشه" که آرومش کنه و انقدر واسش خاطره تعریف می کنه تا آروم شه و بخوابه دوباره. کلا این روزا اخلاقش عوض شده مدام بهانه می گیره مثلا میگه آب می خوام می ریم از پارچ براش آب بریزیم می گه خودم می خوام بریزم  می گیم سنگینه گریه می کنه می گه آب سنگین می خوام و این جمله رو یه ساعت پشت سرهم تکرار می کنه.... بهانه هاش همینطوری شده جدیدا مامان آب بده وقتی مامان میره براش آب بیاره میگه مامان آب نیاره بابا آب بیاره. جاتون خالی شب قبل مهمون هم داشتیم همسایه خونه قبلیمون که&...
3 مهر 1390
1